loading...

ایستگاه بعد

داستان های عاشقانه داستان های مینیمال کتاب شعر ایستگاه بعد و داستان های کوتاه داستان عاشقانه

بازدید : 325
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 9:37

آهو خدمتکار خانه‌ی نرگس خانوم بود او هر روز از صبح زود تا بوق شب مشغول کار بود .روز سردی بود آهو داشت ظرف‌ها را می‌شست نرگس خانوم او را صدا زد و به او گفت چرا روی پیراهن سفید پسرش شهریار لکه است آهو دست و پایش را گم کرد و گفت آن را می‌شوید.

روز بعد روزی آفتابی بود اما آهو تب داشت و به زور کار می‌کرد نرگس خانوم او را دید که حالش بد است اما به روی خود نیاورد.

فردای آن روز شهریار آهو را دید که حالش خیلی بد است و در تب می‌سوزد او رفت و دکتر را آورد و دکتر آهو را دید و او را درمان کرد.

آهو داشت ناهار را آماده می‌کرد که نرگس خانوم به او گفت مهمان داریم و بیشتر بپز آهو غذای بیشتری آماده کرد و مهمان‌ها از غذای او خیلی راضی بودند.

طلاهای نرگس خانم گم شده بود او موهای آهو را کشید و به او می‌گفت طلاها را کجا گذاشتی که شهریار پیدایش شد و طلاها را روی میز توالت مادرش پیدا کرد وبی گناهی‌ی آهو ثابت شد و نرگس خانم حتا از او معذرت خواهی هم نکرد.

چند سال گذشت و شهریار فهمید عاشق آهو شده است آنها بالاخره با هم ازدواج کردند و آهو دیگر بانوی آن خانه شده بود.

(80) إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَي وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ
بازدید : 283
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 9:37

شایان پسر دانا و با ادبی بود معلمان و مدیر و ناظم مدرسه او را زیاد دوست داشتند او شروع کرده بود به آماده کردن مقاله‌‌‌ای علمی‌برای نصب در تابلوی اعلانات مدرسه و موضوع مقاله‌ی او خواستن توانستن بود.

مقاله داشت خوب پیش می‌رفت که مادر شایان کوثر خانوم به شایان گفت برود و نان بگیرد شایان روی صف نانوایی دوستش ابراهیم را دید و ابراهیم دو کفش اسپرتی که دلش می‌خواست را پوشیده بود شایان از او پرسید که چگونه این کفش‌ها را خریده است ابراهیم جواب داد که سخت کار کرده است و خواستن توانستن است شایان به ابراهیم گفت کار مرا راحت کردی چون موضوع مقاله‌ی من همین است خواستن توانستن است.

شایان خوشحال با نان داغ وارد خانه شد و داستان دوستش ابراهیم را در مقاله اش نوشت اوفردای آن روز به مدرسه رفت و مقاله اش را به معلم پرورشی تحویل داد و آن را در تابلوی اعلانات قرار دادند از مقاله استقبال خوبی شد و به شایان روی صف جایزه و لوح تقدیری دادند.

چند روزی از این موضوع می‌گذشت که شایان را صدا زدند و او را به دفتر بردند مدیر به او دسته گل و جایزه‌‌‌ای داد و گفت که شایان مقاله ات در استان اول شده است شایان می‌خواست از خوشحالی پرواز کند و با جایزه‌ها به خانه برگشت و دل پدر و مادر شایان خیلی خوش شد.

حالا شایان بزرگ شده است و یک روزنامه نگار است و به کار خود عشق می‌ورزد.

(80) إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَي وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ
بازدید : 292
سه شنبه 19 آبان 1399 زمان : 5:37

تورج زنبور دار بود او کندوی زنبورها را به کوهستان برده بود زنبورها هر روز صبح به کوهستان می‌رفتند و بعد از ظهر به کندو برمی‌گشتند و تورج با شکر. از آنها پذیرایی می‌کرد.

روز گرمی‌بود و خورشید این الماس جاودان در افق می‌درخشید زنبورها روی گل‌های بابونه می‌نشستند و بعد از خوردن شیره‌ی گل‌ها برای آنها گرده افشانی می‌کردند.

تورج از صخره‌‌‌ای بالا می‌رفت ناگهان پایش سر خورد و پای تورج پیچ خورد و آسیب دید چند کوه نورد او را دیدند و به بیمارستان بردند دیگر شب شده بود تورج به سعید دوستش که او هم زنبوردار بود زنگ زد و از او خواست به زنبورها رسیدگی کند.

سعید با جیپ خود به طرف کوهستان به راه افتاد و وقتی به کندو‌ها رسید زنبور‌ها خیلی گرسنه بودند او برای آنها شکر ریخت و آنها سیر شدند سعید وقتی کندو‌ها را باز کرد آنها سرشار از عسل شده بودند.

تورج فردای آن روز با پای باند پیچی شده آمد و عسل‌ها را برداشت کرد و آن عسل‌های تازه را به بازار برد.

12 کد شگفت‌انگیز موبایل که باید بدانید
بازدید : 320
يکشنبه 17 آبان 1399 زمان : 15:38

فردا روز رای گیری بود راکی خوابش نمی‌برد او می‌خواست به کاندیدای مورد نظرش رای دهد صبح شده بود اما راکی خوابش برده بود.

دیگر بعد از ظهر شده بود راکی به حوزه‌ی رای رفت اما به او گفتند که زمان رای دادن تمام شده و او نمی‌تواند رای دهد.

راکی ناامید شد و سرش را پایین انداخت او می‌خواست به خانه برگردد اما فکر رای دادن از سرش بیرون نمی‌رفت.

راکی سردرد گرفت و به داروخانه رفت و یک قرص مسکن گرفت و خورد چند دقیقه بعد سرش خوب شد.

راکی داشت با تاکسی به سمت خانه می‌رفت که رادیو گفت:زمان رای دادن تمدید شده است و تا ساعتی دیگر وقت برای رای دادن هست راکی خیلی خوشحال شد و به راننده تاکسی گفت او را به حوزه‌ی رای گیری ببرد راننده‌ی تاکسی گفت چشم و او را به حوزه‌ی انتخابیه برد راکی از او تشکر کرد و کرایه‌ی تاکسی را پرداخت‌.

راکی وارد حوزه‌ی رای گیری شد وشناسنامه اش را داد و مسؤولان آن را مهر کردند اثر انگشتی زد و رای ش را به صندوق انداخت راکی خیلی خوشحال شد و دلش شاد شده بود راکی به خانه برگشت.

معجزه شبکه های اجتماعی
بازدید : 291
شنبه 16 آبان 1399 زمان : 3:37

هدا خانوم در یخچال را باز کرد و هیچ چیز بدرد بخوری پیدا نکرد او به بازار رفت تا خرید کند آقا ایمان شوهر هدا خانوم برای او زنگ زد و پرسید کجا رفتی هدا خانوم پاسخ داد رفته ام به بازار برای خرید یخچال خالی شده بود.

بازار خیلی شلوغ بود و ازدحام برای خرید خیلی زیاد هدا خانوم خرید زیادی همراهش بود و زن جوانی را دید که کنار خیابان با فرزندش نشسته به نظر محتاج می‌رسید هدا خانوم نصف خرید خود را به او داد و کلی پول از کیفش در آورد و به او تقدیم کرد آن زن بسیار خوشحال شده بود اما خجالت می‌کشید هدا خانوم به او گفت خجالت نکش عزیزم تو مثل خواهرمی.

هدا خانوم وقتی به خانه برگشت صبحانه‌ی درجه‌ی یکی آماده کرد و آقا ایمان را صدا کرد و با هم صبحانه را میل کردند.

بابا فقره یعنی چی؟"
بازدید : 283
شنبه 16 آبان 1399 زمان : 3:37

عارف کوچولو پنج سال داشت و به بیسکوییت موزی علاقه داشت او به مادرش طاهره خانوم گفت که بیسکوییت می‌خواهد اما طاهره خانوم دستش در آشپزخانه بند بود و برای مهمان‌هایش غذا می‌پخت قرار بود خواهرش سکینه خانوم با بچه‌هایش به مهمانی بیایند عارف با گریه‌هایش خانه را روی سر گذاشته بود و طاهره خانوم دیگر کلافه شده بود عباس آقا پدر عارف و همسر طاهره خانوم با سبدی پر از میوه و شیرینی وارد خانه شد و و دید عارف گریه میکند به او شیرینی و میوه داد ولی او نخواست و فقط بهانه‌ی بیسکوییت موزی را کرده بود عباس آقا خانه را ترک کرد و به طاهره خانوم گفت الان میام مهمان‌ها با گل و شیرینی وارد خانه شدند و سراغ عباس آقا را گرفتند که طاهره خانوم گفت او به سوپر مارکت رفته تا برای عارف بیسکوییت بگیره شما تا غذاتون و میل کنید اونم میاد مهمان‌ها به سر میز نهار خوری رفتند و نشستند و نهار خود را میل کردند عباس آقا مجبور بود بیسکوییت بگیرد به سوپر مارکت رسید و برای عارف بیسکوییت موزی خرید ولی وقتی به خانه رسید عارف خوابیده بود.

بابا فقره یعنی چی؟"
بازدید : 293
شنبه 16 آبان 1399 زمان : 3:37

چه روزگار سختی وقتی کسی همدم تنهایی تو نباشد و تو را درک نکند همیشه اتفاق‌ها ناگهان و ناخواسته می‌افتد و آنچیزی که تو انتظار داری می‌شود یا نمی‌شود اگر شانس بیاوری زندگی‌ی خوبی خواهی داشت چه بسا قرعه به نام تو بیفتد و تو خوشبخت شوی.

هر کسی داستانی دارد و آن داستان زندگی‌ی اوست ما همه گی در دایره‌ی روایت هستیم و روایت مشخص می‌کند قسمت و سهم ما چه می‌شود.

تهمینه خواهر و برادری نداشت و دختری تنها بود و حس تنهایی و تنها بودن او را کلافه کرده بود و او را عذاب می‌داد تهمینه در خانه‌‌‌ای زندگی می‌کرد که خیلی بافت قدیمی‌و سنتی داشت مادر و پدر او کنار حوض نشسته بودند و حرف از آینده می‌زدند تهمینه ام کنار حوض روی تخت می‌نشست و درس‌های دانشگاهش را می‌خواند خواستگاری برای تهمینه پیدا شد دکتر صبحان تهمینه را دید و هر دو نفر به هم دل بستند و بعد از مراسم خواستگاری با هم ازدواج کردند و تهمینه از تنهایی در آمد.

بابا فقره یعنی چی؟"
بازدید : 311
شنبه 9 آبان 1399 زمان : 9:37

آن روز روز عجیب و غریبی بود و نیوشا به فکر نامزدش شایان بود که در خیابان او را دید و با هم به کافی شاپ رفتند و دو قهوه سفارش دادند آنها به هم گفتند که دل به دل راه داره و در فکر هم بودند آن روز عجیب و غریب چه روز شیرینی شد.

تازه می پرسی کجا!؟
بازدید : 304
شنبه 9 آبان 1399 زمان : 9:37

دنیای تاریکی بود پرنسس آمد و به شاهزاده تابید آنها عاشق هم شدند و با هم نامزد کردند خوشبختی آغاز شدو آنها قلب‌هایشان را به یکدیگر دادند.

تازه می پرسی کجا!؟
بازدید : 292
جمعه 8 آبان 1399 زمان : 2:38

امیر بیکار بود او گلخانه‌‌‌ای زد و سخت مجبور کار شد بعد از چند وقت گلخانه برای او گرفت و درآمد بالایی نصیب او شد امیر از ته قلب خوشحال و شاد شده بود.

نزدیک ب یک ماهه

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی